ذهن انسان، ساختار پیشرفتهای است که فقط در انجام نصف کار به ما کمک میکند. انجام کل کار به معنی به دست آوردن آنچه بدان نیاز داریم است. نیمه اول فهمیدن کاری است که باید انجام شود و نیمه دوم انجام آن کار است.
وقتی نوبت به نیمه اول کار میرسد، ذهن انسان واقعاً به نحو درخشانی عمل میکند. ما انسانها واقعاً در زمینه تصمیمگیری متخصص هستیم. ذهن من واقعاً در زمینه تعیین اینکه باید چهکاری را انجام دهم عالی عمل میکند. این ذهن خلاق به من اجازه میدهد تا بهترین شیوه عمل و چگونگی تصمیمگیری و چگونگی دستیابی به نیازها و خواستههایم را تعیین کنم.
اما وقتیکه نوبت به نیمه دوم کار میرسد و باید آنچه را که تصمیم گرفتم، انجام دهم، ناگهان دیگر ذهنمان خلاقیت سابق را نخواهد داشت.
اگر ما انسانها واقعاً باهوش، منحصربهفرد و متمایز هستیم، چگونه یک سنجاب میتواند کارش را بهتر از ما انجام دهد؟
پاسخ این است که بیشتر تصورات ما، در سازوکار سیستم هدایتیمان نهفته است.
هر موجود زندهای دارای یک سیستم هدایتی است. در سادهترین حالت، یک سیستم هدایتی شامل فرایندها و پروسههایی است که باعث میشود یک ارگانیسم برای زنده ماندن و تولیدمثل، تمام کارهای لازم را انجام دهد.. حتی میکروارگانیسم تکسلولی نیز دارای سیستم هدایتی هستند. این میکروارگانیسمها از چند رفلکس یا سوئیچ محرک ساخته شدهاند که این موجود کوچک را از خطرها دور کرده و به سمت غذا هدایت میکنند..
اکثر سیستمهای هدایتی، مانند سیسم هدایتی سنجابها، بهصورت از پیش برنامهریزیشده یا غریزی کار میکنند. آقای سنجاب قبل از اینکه زمستان فرا برسد بلوطها را برای زمستان جمعآوری میکند زیرا از قبل سیستم هدایتی او به این صورت برنامهریزیشده که با جمعآوری و ذخیره بلوط بهطور خودکار به شرایط محیطیای که در آینده پیش خواهد آمد واکنش نشان دهد. درواقع این شرایط است که باعث بروز رفتارهای درست میشود.
یک سیستم هدایتی مبتنی بر غریزه بهصورت خیلی ساده و قابلاعتماد عمل میکند. اگر آقای سنجاب را در شرایط مناسب قرار دهید، او سریعاً شروع به جمعآوری بلوط خواهد کرد. هر بار که او در شرایط مناسب قرار گیرد همین کار را انجام میدهد زیرا سیستم هدایتیاش به نحوی برنامهریزیشده که به این صورت کار کند. درواقع اطلاع از این موضوع که جمعآوری بلوط برای زمستان کار درستی است، بهطور کامل با سیستم هدایتی او عجین شده است.
داشتن چنین دانشی به این معنی است که آقای سنجاب بهمنظور آماده شدن برای زمستان نیازی به دیدن ویدئوهای آموزشی ندارد. یا نیازی ندارد که قبل از برنامهریزی منوی غذای خود به بررسی موارد ذکرشده توسط سازمان دارو و غذا بپردازد.
. علاوه بر این نیازی نیست که یک پاکت مهرومومشده به آدرس او برایش ارسال شود تا حاوی جزوهای مشتمل بر بهترین راهکارهای نگهداری از بلوط باشد. در یک جمله میتوان گفت که نیاز نیست به آقای سنجاب بگویید که چهکاری انجام دهد زیرا همهچیز در سیستم هدایتیاش برنامهریزیشده است.
اینکه او بهطور خودکار میداند باید چهکاری انجام دهد، تنها ویژگی یک سیستم هدایت مبتنی بر غریزه نیست که آن را از سیستم هدایتی ما متمایز میکند. درواقع علاوه بر اینکه سنجاب بهطور خودکار میداند که باید چهکاری را انجام دهد، بهطور خودکار انگیزه لازم برای انجام این کار را هم دارد. اگر او باید برای زمستان بلوط جمع کند، پس حتماً این کار را انجام میدهد.
چنین برنامهریزی منسجمی به این معنا است که آقای سنجاب برای جمعآوری آذوقه به یک سخنران انگیزشی یا شنیدن نصایح مادرش نیاز ندارد. او نیازی به الهام گرفتن ندارد زیرا از انگیزه لازم برای انجام کار برخوردار است..
سیستم هدایتی آقای سنجاب بهطور خودکار کل کار را انجام میدهد. بله، داشتن یک سیستم هدایت مبتنی بر غریزه به این معنی است که همیشه بهطور خودکار میدانید که باید چهکاری را انجام دهید
برخورداری از یک سیستم هدایتی که همواره بر اساس دانش درونی و پاسخهای از پیش برنامهریزیشده عمل میکند، تنها یک اشکال دارد و آن اشکال این است که چنین سیستمی چندان انعطافپذیر نیست. درواقع این سیستم به صاحبان خود اجازه نمیدهد که رفتار خود را دقیقاً با شرایطی که با آن روبرو هستند تطبیق دهند. و این امر گاهی میتواند مشکلساز باشد.
بهعنوانمثال، من یکبار دیدم که آقای سنجاب اشتباهاً بلوطهای خود را در درختی ذخیره کرد که شرکت برق قصد قطع کردن آن را داشت.
علاوه بر این وی با بهرهگیری از سیستم هدایت خودکار درونی خود، آذوقهای را جمعآوری میکرد که مدتها قبل از زمستان خراب شده بود.
زندگی کردن با استفاده از سیستم هدایتی غریزی درونی، بسیار ساده است چراکه همیشه میدانید باید چهکاری را انجام دهید و همیشه انگیزه لازم برای انجام آن کار را دارید اما استفاده از چنین سیستمی بهایی هم دارد. و بهای استفاده از آن این است که حتی وقتیکه لازم نیست بازهم حیوانات از آن پیروی میکنند! بله، بهای استفاده از این سیستم سفتوسخت درونی این است که گاهی اوقات بهطور خودکار کار اشتباه انجام میشود.
چه چیزی سیستم هدایت انسانی را منحصربهفرد مینماید؟
حالا میخواهیم به سیستم هدایت منحصربهفرد و پیشرفته انسانی بپردازیم. از بسیاری جهات، خلق چنین سیستمی یک موفقیت برجسته در عرصه تکامل بهحساب میآید. لکن در کمال تعجب، چنین سیستمی منبع بسیاری از نارضایتیهای ما نیز هست.
. سیستم هدایت انسانی بهجای اینکه بهطور خودکار توسط سوئیچهایی برانگیخته شود، به تجزیهوتحلیل شرایط، آموختن تجربه و استفاده از منطق و خرد برای اطمینان ازآنچه باید انجام شود و دستیابی به آنچه نیاز داریم و میخواهیم در زندگی بدان اتکا نماییم، میپردازد. این امر سبب میشود که ما بتوانیم اقدامات خود را با شرایط خاص تطبیق دهیم و در مواجهه با شرایطی که در پیش رویمان قرار دارد بهترین عملکرد را اتخاذ نماییم.
ازآنجاکه ما میتوانیم مسائل را درک کنیم، میتوانیم تحت شرایط بسیار گستردهای رشد کرده و زنده بمانیم. ما بهمرورزمان دریافتیم که چگونه در اقلیمهای بسیار گرم، بسیار سرد، بسیار مرطوب و بسیار خشک زندگی کنیم. ما دریافتیم که چگونه باید در زیر آب نفس بکشیم و فضای کهکشان اطرافمان را کشف نماییم. ما در بیابانها و اقیانوسها دوام آوردیم. توانستیم برای داشتن یک زندگی راحتتر برق تولید کنیم؛ برای درمان و جلوگیری از بیماریهای جدی و طولانی شدن عمرمان، درمانهای مختلفی را کشف نماییم. و اکنون کار کنیم تا بعداً بتوانیم از بازنشستگیمان لذت ببریم، بچههایمان را به کالج بفرستیم، یا هیزم کافی داشته باشیم تا در طی زمستان طولانی و سرد گرم بمانیم.
اما صبر کنید، هنوز جاهای خیلی خوب این سیستم مانده! بااینکه هرکدام از ما مسائل مختلف را به نحو متفاوتی استدلال میکنیم، لکن سیستمهای هدایتی از یکجهت به یکدیگر مرتبط هستند. جوامع هزاران دستورالعمل هدایتی مختلف را برای ما تولید و منتشر میکنند. بسیاری از اعضای گونهٔ ما خود را وقف این موضوع میکنند که بفهمند ما انسانها چه باید بخوریم، چه دارویی را باید مصرف کنیم و چه چیزی را نباید مصرف کنیم، چهکار باید بکنیم تا سالمتر و شادمانتر و یا، ثروتمند شویم، و چگونه میتوانیم برای سایر انسانها یا جنس مخالف جذابیت داشته باشیم، چگونه میتوانیم بهتر تنیس بازی کنیم، و کدام مواد پاککننده لباسشویی با محیطزیست سازگاری بیشتری دارند
بنابراین هر یک از ما انسانها منبع بیپایانی از راهنماییهای هوشمندانه را تولید میکند. ما همیشه میخواهیم باهوشتر شویم و بدانیم که چگونه میتوانیم بهتر زندگی کنیم. هیچگونه دیگری نمیتواند همانند ما از هوش خود به بهترین وجه ممکن برای تصمیمگیری در مورد انجام بهترین عملکرد استفاده کند.
اگر سیستم هدایتی انسان شگفتانگیز به نظر میرسد تنها به این دلیل است که این سیستم، واقعاً شگفتانگیز است. فقط یک مشکل وجود دارد و آن این است که بخش عمدهای از راهنماییهای هوشمندانه تولیدشده توسط این سیستم غالباً هدر میروند.
بله درست است، واقعاً این راهنماییها هدر میروند
مشکل موجود در سیستم هدایت انسانی
قطعاً چنین سیستم هدایتیای که به این زیبایی طراحیشده تا راهنماییهای هوشمندانهای را ارائه دهد، باید به همین زیبایی نیز قابلاستفاده باشد. این امر منطقی به نظر میرسد
بااینوجود، ما دریافتهایم که چنین منطقی برای سیستم هدایت انسان معنی ندارد. درواقع این سیستم اصلاً بهصورت منطقی طراحی نشده است.
این سیستم از فوقالعادهترین قابلیتها برای ارائه راهنماییهای درجهیکی برخوردار است که ما را به سمت بهترین اهداف هدایت میکنند. اما بعد اجازه میدهد تا ما این راهنماییها را به هدر دهیم و آنها را نادیده بگیریم.
به یک پزشک متخصص و ماهر فکر کنید که تخصص زیادی در زمینه کاریاش دارد و میتواند به بیماران خود توصیههای صحیحی را ارائه دهد. سپس به بیمارانی فکر کنید که با عدم رعایت دستورالعملهای او مشاورهاش را به هدر میدهند. با تشکر از کارکرد غیرمنطقی سیستم هدایت انسانی، ما یا یک پزشک خوب و یا یک بیمار بد هستیم!
اگر سیستم هدایت انسان بهطور منطقی طراحی میشد، زندگی بسیار متفاوت از امروز بود – اگر ما به همان اندازه که در تولید راهنماییهای هوشمندانه ماهر هستیم در پیروی از این راهنماییها هم مهارت داشتیم همهچیز فرق میکرد.
ما همیشه بهطور خودکار مطابق با نیات خود رفتار میکنیم. اگر تصمیم گرفتیم که کاری را انجام دهیم، قطعاً آن کار را انجام میدهیم.
بهعنوانمثال، تنها کاری که باید انجام دهید این است که تصمیم بگیرید که غذاهای کمکالری و کمچرب مصرف کنید. با این کار همهچیز خوب پیش خواهد رفت. شما بهطور خودکار جوانههای گندم را دوست خواهید داشت و از خلالهای سیبزمینی متنفر خواهید بود. اگر تصمیم بگیرید که مرتباً ورزش کنید، قطعاً این کار را انجام خواهید داد. نهتنها در فکر خود میگویید که، “من واقعاً به ورزش احتیاج دارم”، بلکه بهطور خودکار احساس میکنید که باید ورزش کنید. اگر سیستم هدایتیمان به نحو دیگری تنظیمشده بود وقتی تصمیم میگرفتیم که روزانه سه ساعت روی یک کتاب کار کنیم، با بچههایمان بازی کنیم، روی یکتکه کاغذ نقاشی کنیم، یا برای زمستان هیزم جمع کنیم، قطعاً این کارها را انجام میدادیم. و هیچچیز نمیتوانست جلویمان را بگیرد
اما واقعاً مادر طبیعت که ما را خلق نمود ه به چه فکر میکرد؟
داشتن سیستم هدایتیای که تنها نیمی از کار را برایمان انجام میدهد، باعث میشود که ما در ادامه مدام دچار شک و تردید شویم: ما انسانها بهطورقطع تنها موجودات زندهای هستیم که بهطور مداوم آنچه را که میدانیم بهترین کار است انجام نمیدهند. ظرفیت خارقالعاده ما برای درک آنچه باید انجام دهیم معمولاً با تمایل بسیار ناامیدکنندهای همراه است که باعث میشود در عوض کار دیگری انجام دهیم.
و سؤالی که درنهایت پیش میآید این است که چرا تکامل کاری کرده که گونهٔ ما تا این حد به این سیستم هدایتی بیاعتماد باشد و مدام کاری برخلاف راهنماییهای آن انجام دهد؟
پشمام ، تا حالا از این منظر بهش نگاه نکرده بودم ، آفرین
لایک