ارتباطات بخشی اساسی در زندگی روزمره ما است و استفاده از آن از بسیاری جهات همه انسانهای کره زمین را تحت تاثیر قرار میدهد. مردم در هر موقعیتی که تصور کنید میتوانند از ارتباطات بین فردی بهره ببرند. انسانها موجودات منحصر به فردی هستند به این معنا که نیازهای فردی ما به میزان زیادی با نیازهای دیگر موجودات زنده کره زمین متفاوت است. در فیلم رستگاری شاوشنک ساخته سال ۱۹۹۴، به کارگردانی فرانک دارابونت این نیازهای انسانی در شخصیتهای اصلی داستان دیده میشود. این فیلم درباره اندی دوفرسن است. فردی که به اشتباه به جرم قتل به حبس ابد محکوم شده است. او که مردی تحصیل کرده است، متوجه میشود برای زنده ماندن در این امتحان سخت اثبات بیگناهیاش و زندگیای که با حبس برای جنایتی که انجام نداده این چنین تغییر کرده است، باید راهی برای تامین نیازهایش پیدا کند. دوفرسن از همان روز اول حبس شروع به برقراری ارتباط و فراهم کردن نیازهای اساسی خود میکند. او به خوبی در اثبات نظریه ابراهیم مازلو که میگوید:«ما برای تأمین طیف وسیعی از نیازهای انسانی خود ارتباط برقرار میکنیم» موفق است. دوفرسن با ابتداییترین نیازهای خود شروع کرده و درنهایت با پیشروی فیلم به نیازهای انتزاعی خود میپردازد.
پایهایترین نیاز در سلسله مراتب نیازهای مازلو، نیازهای جسمی است که برای بقا ضروری هستند. نیازهایی مانند غذا و هوا که هیچ کس بدون آنها نمیتواند زندگی کند. اندی دوفرسن پس از محکوم شدن به زندان تقریباً از نیازهای اساسی توصیف شده توسط مازلو محروم میشود. او از برخی از نیازهای اساسی جسمی ضروری برای بقا، مانند هوا و غذا برخوردار است. به او وعده غذایی داده میشود اما دوفرسن در اولین صبحش در زندان، کرمی در غذایش پیدا میکند. بیرون از زندان دوفرسن میتوانست غذای مورد نظر خود را انتخاب کند اما در زندان مجبور است برای برآوردن نیاز جسمی و حیاتی خود هر چه به او میدهند بخورد. دوفرسن فقط در مواقعی مجاز به هواخوری است که روزانه به زندانیان اجازه حضور در حیاط داده میشود.
امنیت و حفاظت از دیگر از نیازهای اساسی است. اگرچه به اندازه نیازهای حیاتی جسمی ضروری نیست اما داشتن سرپناه و احساس امنیت بسیار مهم است. هنگامی که امنیت و حفاظت به خطر بیفتد، ممکن است بر نیازهای جسمی تأثیر منفی بگذارد. به اندی دوفرسن پناهگاهی به شکل سلول زندان داده میشود. او خوششانس است که مجبور نیست سلول خود را با دیگران شریک باشد. نیاز او به سرپناه در ابتداییترین سطح برآورده شده است اما اندی هنوز در خارج از آن سلول از نظر جسمی آسیبپذیر است. در ابتدای فیلم اندی از امنیت و حافظت بسیار کمی برخوردار است. او بارها در موارد مختلف توسط باگز دایموند و گروه «خواهران» مورد تجاوز قرار میگیرد. اندی برای متوقف کردن تجاوزها راهی پیدا میکند. او با کاپتان هادلی، نگهبان زندان، به توافق میرسد که در ازای حفاظت از او، ترتیبی دهد تا هادلی از حفره مالیاتی که از آن خبر نداشت بهره ببرد. در صحنه پشتبام، اندی گفتگو هادلی و نگهبان دیگر را درباره مشکل مالیاتی میشنود و با به خطر انداختن امنیت خود، سعی میکند با هادلی ارتباط برقرار کند و به او میگوید میتواند برای حل مشکلش به او کمک کند. اندی آن قدر باهوش است که بداند «ارتباطات ما را از خطرات و آسیبها محافظت میکند». پس از توافق با هادلی، اندی در برابر تجاوزهای بوگز محافظت میشد.
در مقیاس مازلو، نیازهای وابسته در یک سطح بالاتر قرار دارند و به نیازهای ظریفتر و انتزاعیتر میل پیدا میکنند. نیازهایی مانند تعلق به یک مجموعه و تفریح که برای مردم بسیار مفید است. نیازهای وابسته به اندازه نیازهای حیاتی ضروری نیستند اما مهارتهای ارتباطی در تأمین این نیازها نقش اساسی دارند. صحنه پشتبام یکی لحظههای اساسی در فیلم است. اندی دوفرسن به کمک هادلی نه تنها نیاز خود به امنیت را تأمین میکند بلکه او با درخواست سه بطری آبجو برای هر یک از همکارانش در ازای کمک به هادلی در پرداخت مالیات، نیازهای انتزاعیتر خود را نیز تامین میکند. این عمل فداکارانه اندی، دوستی او با رد و دیگران را که در جهت نیاز او به تعلق و تفریح، محکم میکند. انتزاعیترین جنبه این کار، لذت اندی از دیدن دوستان جدیدش بود که از خوردن آبجو لذت میبردند و هر چند برای مدت کوتاهی احساس کردند عادیاند و در زندان نیستند. اندی با موفقیت رابطه دوستی و اعتماد با دیگران برقرار میکند زیرا «همه ما دوست داریم حس کنیم با گروههای کاری و اجتماعی خود هماهنگ و همراهیم».
عزت نفس یک نیاز انتزاعی است که در رتبه بعدی در سلسله مراتب نیازهای مازلو قرار میگیرد. این نیاز «شامل ارزشدهی و احترام به خود و ارزش و احترام داشتن نزد دیگران است ». عزت نفس نیازی است که در طول زندگی ممکن است تکامل یافته یا منحرف شود اما ما از طریق ارتباط با دیگران چیزهای بیشتری در مورد خود میآموزیم. با پیشروی فیلم، اندی دوفرسن با زندگی در زندان به روش خودش سازگار میشود. او همچنان برای رفع نیازهای انتزاعیتر خود مانند عزتنفس و احترام تلاش میکند. لحضهای اساسی که اندی شروع به احساس این نیاز خود میکند، زمانی است که یک نگهبان از اندی میخواهد برای ایجاد صندوق اعتماد برای فرزندش به او کمک کند. آوازه هوش دوفرسن بین نگهبانان میپیچد و او اظهارنامههای مالیاتی را برای آنها تنظیم میکند. اندی به تامین نیازهای انتزاعیتر خود ادامه میدهد. او هفتهای یک بار برای فرماندار نامه مینویسد و در آن کتابهای بیشتری برای زندان درخواست میکند. بعد از شش سال سرانجام چیزی که میخواهد را به دست میآورد. او همچنین چکی دریافت کرده که آن را خرج ساختن کتابخانه خود در زندان میکند.
نیاز ارتقای شخصی انتزاعیترین مورد در سلسله مراتب نیازهای مازلو است. ارتقای شخصی در زمینههای رشد شخصی، یادگیری، پرورش استعدادها و دستیابی به اهداف است. این نوع نیازها در افراد بسیار متفاوت بوده و بیشتر شخصی هستند. روشی مهم برای افرادی که به دنبال نیاز ارتقای شخصی هستند، «آزمایش نسخه جدیدی از خود» است. اندی دوفرسن در تمام این سالها در زندان زنده ماند زیرا هر کاری که میتوانست برای تأمین نیازهای خود انجام داد و برای موفقیت از ارتباطات خود استفاده کرد. اندی به جایی رسیده است که شروع به تامین نیازهای ارتقای شخصی خود میکند. اندی و دوستانش برای ساختن کتابخانه تلاش میکنند و نام آن را بروکس هاتلان، نام دوست خود که پس از آزادی خودکشی کرد، میگذارند. اندی همچنین به دوست خود تامی کمک میکند تا خواندن بیاموزد و آن قدر خوب کار کند تا مدرک GED خود را بگیرد. او راههای بسیاری برای برآوردن نیاز انتزاعی ارتقای شخصی پیدا میکند. از ساخت مهرههای شطرنج با استفاده از چکش سنگی گرفته تا پخش موسیقی از بلندگوی زندان، حتی اگر به خاطرش به انفرادی بیفتد.
مهمترین چیزی که من از سلسله مراتب نیازهای مازلو آموختم این است که نیازها درجات مختلفی از اهمیت برخوردارند. نیازهای انتزاعی به اندازه نیازهای حیاتی ضروری نیستند اما داشتن ارتباطات، اشتراکی است که در دستیابی به همه این نیازها نقش دارد. مطالعه ارتباطات روش مهمی برای یادگیری چگونگی تأمین هر یک از نیازهای مازلو برای کاملتر و متعادلتر کردن زندگی و ایجاد تفاهم و روابط سالم است. رستگاری شاوشنک نشان داد که هرچه اندی دوفرسن در طول فیلم به دست آورد، در نهایت به توانایی او در برقراری ارتباط برمیگشت. این فیلم نشان میدهد که سکوت نیز نوعی برقراری ارتباط است. اندی میدانست که نباید نقشه فرار خود را با کسی در میان بگذارد، در غیر این صورت ممکن است شکست بخورد. او هرگز نمیتوانست نقشه خود را به تنهایی و بدون هیچ گونه ارتباطی به انجام برساند. ارتباطاتی مثل درخواست چکش سنگی از رد همچنین پوسترهای مختلفی که برای پوشاندن سوراخ دیوار سلولش استفاده میکرد. اندی در دوران حبسش روی افراد بسیاری تأثیر مثبت گذاشت و اینها همه نتیجه برقراری ارتباط بود.
رستگاری شاوشنک فیلمی بسیار تاثیرگذار در مطالعه ارتباطات است. فیلم به شیوهای استادانه نوشته شده که خود داستان در قالب ساختاری بینقص با مخاطب ارتباط برقرار میکند. من شخصاً به نزدیکی پیام فیلم به موضوع ارتباطات گواهی میدهم زیرا دیدن این فیلم بر من تأثیر بسیاری داشت. من این فیلم را قبلاً دیده بودم اما به دلیل شرایط شخصیام، این داستان با روشی بسیار متفاوت در من حس مشترک ایجاد کرد. هنگامی که برای درک اساسیترین نیازهای مازلو در تقلا بودم؛ از استقامت اندی دوفرسن الهام گرفتم و با استفاده از مهارتهای ارتباطی خود، شغل و تحصیلم را حفظ کردم و توانستم از آن وضعیت جان سالم به در ببرم. این مهارتهای ارتباطی به من امکان داد که علیرغم نداشتن مکانی برای زندگی، به تمام نیازهای خود برسم. درست مثل اندی، برای حفظ بقای خود از ارتباطات استفاده کردم. ابتدا به تامین نیازهای حیاتیتر و بعد از آن به نیازهای انتزاعی و ارتقای خود پرداختم. من راهی برای زنده ماندن در آن وضعیت پیدا کردم؛ دقیقاً مثل اندی که راهی برای زنده ماندن در زندان پیدا کرد. نمایش این فیلم در آن روز در کلاس به من فهماند که من مجبورم «مشغول زندگی یا مشغول مردن باشم» و این نماینده اصلیترین نیازهای پایهای مازلو است.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.